Web Analytics Made Easy - Statcounter

وقتی از هلن کاکونا اهل روستای شیشمارف در آلاسکا پرسیده شد که زندگی در یک جزیره مانع دورافتاده در نزدیکی دایره قطب شمال چگونه است؟ گفت: هیج جا خونه آدم نمیشه!

به گزارش فرارو، خانه و سبک زندگی سنتی هلن در شیشمارف آلاسکا که هزاران سال است در خطر است، در برابر اثرات تغییرات آب و هوایی با افزایش سطح دریا، فرسایش و از بین رفتن یخچال‌های طبیعی آسیب پذیر است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این تغییرات در طول زمان به قدری بوده که ساکنان دو بار به جابجایی رای داده اند، اما همچنان شیشمارف در همان جا مانده است. نقل مکان بسیار پرهزینه است. در این دهکده ۶۰۰ نفری ساکنان بیشتر از طریق شکار فک‌ها و ماهیگیری امرار معاش می‌کنند.

برخی می‌ترسند که اگر نقل مکان کنند، روش سنتی زندگی را که از اجداد خود ادامه داده اند، از دست خواهند داد.

مری کاکونا، ۶۳ ساله، هنگام برداشتن چربی از پوست فک در شیشمارف در مورد جابه‌جایی که گاهی اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد، گفت: می‌دانم که باید زمانی حرکت کنیم، آب در حال افزایش است و این جزیره کوچکتر می‌شود.

در یک روز اخیر، شکارچیان در طلوع آفتاب در تالاب روستا سوار قایق شدند و در غروب با شکار فک‌های خالدار برگشتند.

هلن ۲۸ ساله، گفت: هیچ جای دیگری به جز اینجا احساس راحتی نمی‌کند. او سعی کرد در شهر‌های مختلف ساکن شود، اما در نهایت به شیشمارف بازگشت تا نزد مادرش، مری کاکونا، ۶۳ ساله بماند.

شیشمارف در جزیره‌ای قرار دارد که عرض آن یک چهارم مایل و طول آن حدود سه مایل است. این یکی از ده‌ها روستای آلاسکا است که در معرض تهدید تغییرات آب و هوایی قرار دارند.

ند آهگوپوک، یکی از ساکنان روستا، که هنگام غروب آفتاب با همسر و پسر یک ساله‌شان در ساحل قدم زد، گفت: ما تمام عمرمان را اینجا بوده‌ایم. او گفت که تغییرات آب و هوایی یک نگرانی است، اما او جزیره را ترک نخواهد کرد. ند گفت: اینجا همه مانند یک خانواده بزرگ هستند که از یکدیگر مراقبت می‌کنند.

سدی مک گیل و همسرش تریسی مک گیل همین احساس را دارند. در یک روز سرد پاییزی، آن‌ها با توله سگ‌های سورتمه، در مقابل خانه‌ای که او در آن متولد و بزرگ شده بازی کردند. وی پس از زندگی در خارج از کشور، اخیراً برای مراقبت از مادر پیرش به روستا بازگشت. اثرات تغییرات آب و هوایی او را نگران می‌کند و او مایل به نقل مکان است، اما ترجیح می‌دهد در خانه بماند.

وی گفت: واقعاً غم انگیز است که می‌بینیم سرزمین مادری ما رفته رفته در اقیانوس ناپدید می‌شود. من می‌خواهم اینجا بمانم، جایی که بزرگ شده و متولد شده‌ایم و (جایی) که می‌دانیم چگونه زنده بمانیم.

ریچ استاسنکو دیگر ساکن این منطقه گفت: مردم شیشمارف مدبر و انعطاف پذیر هستند. ساکنان دو بار به جابجایی رای داده اند. اما تغییر مکان ندادند. پول کافی برای تامین هزینه نقل مکان وجود ندارد و شاید مهمتر از همه جا‌هایی مثل شیشمارف وجود نداشته باشد.

به گزارش فرارو، طبق گزارش اداره ملی اقیانوسی و جوی ایالات متحده، در آلاسکا، میانگین دما از سال ۱۹۹۲ تا کنون ۲.۵ درجه سانتیگراد افزایش یافته است. طبق برنامه نظارت و ارزیابی قطب شمال، قطب شمال دو برابر سریعتر از کره زمین گرم می‌شد، اما اکنون در برخی فصول سه برابر شده است.

منبع: فرارو

کلیدواژه: آلاسکا تغییرات آب و هوایی تغییرات آب و هوایی نقل مکان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۰۴۰۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

دیگر خبرها

  • بعد از رسوایی بزرگ: فرار ستاره سیتی به عربستان!
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • خرید ترموود ایرانی از تولید کننده
  • کیف قاپی خشن در استانبول + فیلم | مقاومت زن را در برابر مشت‌های سنگین سارق ببینید | پلیس با تمام توان دنبال دستگیری سارق است
  • ۵۳ نکته از نامه‌ای برای زندگی
  • علی ربیعی: حدود 5 میلیون نفر در دانشگاه‌ها در حال تحصیل هستند/ رابطه معناداری بین رشته‌های تحصیلی و فرصت‌های شغلی موجود وجود ندارد/ بخش اعظمی از جمعیت فعال تحصیل کرده، دچار نوعی فاصله بین وضع موجود و انتظار از زندگی شده‌اند
  •  مشکل ۵۰ ساله ساکنان جزیره قشم حل شد
  • حل مشکل ۵۰ ساله ساکنان جزیره قشم در سفر رئیس قوه قضائیه به هرمزگان
  • لاستیک نانویی بسیار سبک به بازار آمد
  • تأثیرات گوناگون تغییرات اقلیمی بر زندگی انسان